<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

پروازِ پرنده . . .

آن پرنده اگر 

تن به باد نمی‌داد نمی‌دیدی

 باد از کدام سوست

 نمی‌دانستی

 آتشِ یاقوت برانگشت‌ت 

از چه خاموش شده‌ست

 پس

 با همین خموشیده  با همین نگین

نامه را سر به مهر نما

این نفیر زمستانی… این صدا 

همیشه از پسِ پشت می‌آید

بر دوش تو می‌ساید و دور می‌شود

 اما

 آنجا که دگر به گوش نمی‌آید

 آنجا

 ایستاده بر محرم تو به روشنی درّه‌ها… 

 

ادامه مطلب ...

پشت پنجره خواب ام گرفته بود و رعد بیدارم کرد.


همین حالا از پله +هفده م سلام به شما:)



عصر امروز  مردشریف با قطار،عازم مشهد مقدس است.  دی روز  برای خداحافظی آمده بودند...

 دی شب هم چوپان آمده بود...

گفت :ظهر فردا  با علی و جواد؛  عازم دیلمان هستیم و... تا غروب جمعه بر نمی گردیم.

به امید خدا

  مرد شریف هم  هفته ی آینده بر می گردد. 

ما کِی بر می گردیم رشت؟ 

 می خودا گیان دَنه و بس! 

سکوت خیلی باشکوهِ!

 


سکوت

چیزیست که 

در حقیقت

می توان آن را

شنید...

ادامه مطلب ...


من که می دونم.داره تو ذهنش.سیزدهُ × سی میکنه.


بعد قیافه اش یه جوری شد.


گفتم چیه؟کمه؟


سرش رو جونبوند.


خوب ۱۱۰ بیایی روش چی؟


 گفت آهان .آره.اینجور خیلی بهتره.


خب!

حالا چقدر تو حسابت داری؟!


خندید...







 

پ.ن


.

.

.

خندید



همین


میان خواب و بیداری

 زمانی هست عارف را

  که هم فیض دل شب،

هم صفای صبحدم دارد 


غزل شماره ۲۹۲۰


پ.ن


۲_پ.ن

 بعضی بشنویم ها رو میشه هزاران بار شنید.





استاد نوشته بود.سعدی دوستان؟یه بیت ازش بنویسند...


لبخندم گرفت.تو ذهنم نوشتم؛



مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی


  وگرنه بی‌شما ؛وگر نه بی شما قدری ندارد دین و دنیا را !


نگاه کردم.خدا هم لبخندش گرفته بود و

سرش رو به علامت،سر خلقتت؟ داشتم چه کار می کردم واقعا؟چپ و راست میکرد که.‌.‌؛کسری از ثانیه.زیر گوشِ چپ اش رو...



آسمون ،به رنگِ طوسیِ مایل به خاکستریِ.باد از شمال غربی که می آمد ،سر راه،عطر گلای اقاقیاها رو قلم دوش با خودش  آورده.دل ام خواست،یه سری به آزا دار بزنم بغلش کنم.انرژی مثبتی که،به رنگِ  سبز سلطنتیِ بگیرم .بعدش...سمت شم دونی ها،پونه ها و جعفری ها و گشنیز هایی که، یه بند انگشت ،سبز شدن برم.


_یه فنجون چای و یه حبه قند و یه و یه بشنویم...



خوب.روی دهمین پله  نشسته ام،یه ریزه وارش گرفت.بعدش...

حال و هوای باغ سرخوش و مست و ملنگ  شد. گفتم منو باد و وارش،رفیقِ صمیمی:*

یهو نمی دونم ؟چه شد؟

 بیت بعدیش تصویر شد.عجب بیتی.

اونوقت دلم سه شعبه تیر کشید.

و ذهنم زحمت شو کشید و  این تصویر را  لود  و

شما پلی  نمود.

چرا شما؟چون از بیت نخست.شما"ش تو ذهنم  دلچسب ؛پررنگ شده بود.


پ.ن

بارالها

به فرمایش آسید :

"اشتباه یکی از عالی ترین علائم اثبات آدمی ست...!"

به اذن خودت کمک شون کن لطفا:*


خیام!

نیکی و بدی که در نهاد بشر است


شادی و غمی که در قضا و قدر است


با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل


چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است



همین

 مرا عظیم‌تر از این آرزویی نمانده است

که به جُستجوی فریادی گم‌شده برخیزم
با یاریِ فانوسی خُرد
یا بی‌یاریِ آن،
در هر جای این زمین
یا هر کجای این آسمان....

ادامه مطلب ...