<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

دادا جون میلادت مبارک!

       

"روز گار ما"

نام آهنگیِ که مش "شهرام شب پره" خونده و

منو دادا دوسش داریم و

دوست داشتین؛

بشنوید:)



یک تصویر!



.......

غمش در نهانخانه ی دل نشیند


به نازی که لیلی به محمل نشیند


به دنبال محمل چنان زار گریه ام


که از گریه ام ناقه در گل نشیند


خلد گر به پا خاری،آسان برآرم


چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

..........



.

.

.

باتشکر از دادا،

بابت "یک تصویر!"

 این پست، 

که غروب زیبای

"کوچه"اس.

که وقتی دیدمش؛

نوای دوتارو

اشعار بالا

باصدای

 استاد پورعطایی 

در ذهنم پلی شدو

خیره به تصویر،

 گوش سپردم!


.

.

.



سید علی صالحی!

 آیا مایلید با من تا پیچ همین کوچه بیایید

از سایه سارِ سُکوت بگذرید

دمی،دقیقه ای لااقل عواقبِ آفتاب را تجربه 

کنید؟

می گویند آنجا عواقبِ آفتاب را در آوازهای آینه

دیده اند.

آیا مایلید با من میان این همه همهمه

دمی، دقیقه ای لااقل از بوی بوسه یا باران سخن

بگویید؟

می گویند در این دقایقِ دانا 

آدمی از علاقه به آدمی،آوازهای آینه را می فهمد.

پس چرا گاهی اوقات

حتی سلام و ستاره یا کبوتر و کلمه را کتمان 

می کنیم؟

به یاد آورید که آدمی از علاقه به آدمی

آوازهای آینه را می فهمد

و حتی سایه سارِ سکوت را. . .!


با این حال ،نه سایه سارِ سکوت،

نه عواقبِ آفتاب ،نه آوازهای آینه،

حالا من فقط دلواپسِ خوابِ همان غنچه ی 

کوچکم

که شما دعایِ شبنمِ لرزانش را

بر گلبرگِ ساکتِ شبانه شنیده اید.

بدون شرحِ اصلن نمی دونم؟چی!


خیلی راحت می توان بچه ای را که از تاریکی می ترسید بخشید؛مسئله ی غم انگیز _زندگیِ آدم بزرگ هایی است که از روشنایی

می ترسند!


#افلاطون.

عنوان ندارد!

پرنده  پر  زد و با پر زدن تمامت خود را پراند در پرواز

شعاع قامت سرخ مثلثش در نور

تناسخ همه اشکال هندسی در اوج

تناسخ همه اشکال آسمانی بود

گرفتمش که نیفتد،

به جای افتادن،

پرید

پرنده پر زد و با پر زدن تمامت خود را پراند در پرواز

گرفتمش که نیفتد،

که بال هایش را 

گرفتمش که نیفتد

به جای افتادن،

پرید و پر زد و پرواز کرد

گرفتمش که نیفتد

که فکر می کردم

که یک تلنگر ناچیز دست من کافی ست

که بال هاش شکن شکن شکسته شود

ولی پرید

پرید و پر زد و پرواز کرد

گشود راه هوا را به نوک منقارش

و سینه را پر از آفاق آفتابی کرد

گرفتمش که نیفتد

به جای افتادن

پرید و پر زد و پرواز کرد بی پروا،

پرنده پر زد و با پر زدن تمامت خود را نثار  کرد به پرواز. . .


        





یک تصویر! (طبیعت دالاهو بین جاده ثلاث و سرپل ذهاب)

*


با تشکر از "آران "عزیز  ❤پوستر "تک درخت"سنجاق میشود به پست.


لعنت به جنگ!

 در جنگ ها ، برنده مفهومی ندارد؛

جنگ یعنی باختنِ محض!


#جنگ و صلح_لئو تولستوی


 

12دی. . .

.

   

.خواندیم که،

موازی؛ناحیه ای است در سرزمین گیلان،که شهر رشت در آن واقع شده.حد شمالی آن دریای خزر و مرداب،و حد غربی فومن،وحد جنوبی  شفت و سنگر،وحد شرقی سفید رود و لشت نشاء،عرض آن مشرق به مغرب 38 هزار گز،و طول آن از شمال به جنوب50 هزار گزاست(خوبه که نقشه  خوانی بلدین؛)نواحی آن در شمال خمام و خشکه بیجار،ودر جنوب کوچصفهان و رشت است.(جغرافیای س یاسی ای ران)


بله می گفتیم؛امروز به نام روزِ شهریِ  که،  457 سال پیش  مرکز استان گیلان انتخاب شده...

باتشکر و خسته نباشید،خدمت مس ئولین و

بربچی که راس کارن و

بایه دبه ماست جنگلی رو شلم قلم کردن...


            

*

عنوان ندارد!

  وقتی دست آقاجان بند بود؛نانا واسش لقمه می گرفت....

همین طوربرای ،خان دایی و 

دایی جان و...

درغیاب نانا،خاله جان بود و

درغیاب خاله جان اجی و

درغیاب همه ؛ماجان.

 

ادامه مطلب ...

یک استکان چایِ گل و؛قند پهلو....



دل بنا بود که محکم نکند بندش را

تا که آغاز کند عشق فرایندش را

منِ آلوده  تو را سخت بغل خواهم کرد

مثل تهران که بغل کرده دماوندش را

حل شدن در دل معشوقه که ایرادی نیست

چای هم آب کند دل خود قندش را....


# اسماعیل_ محمدی.


.

.

        


پاسخ به پیغام؛

سلام بر شما عزیزِگرامی،لطفا پرسش هایتان را،

 از آقای مهندس عسکری بپرسید.


پ.ن؛

تصویر ؛چای  دستیِ لاهیجانِ.




تو می دمی و آفتاب می شود. . .

 

                           

عشق تو آفتاب است

آن گاه که

درونم طلوع می کنی و می بینمت

آن هنگام که می روی و نمی بینمت

پا به پایم راه می افتی و

همراهم می شوی

 

"شیرکو بیکس"


پ.ن؛

تاکید(عنوان از فروغ فرخزاد) کردن،با عینک شماره ی 14جوشکاری،نظاره گرِ خورشید گرفتگیِ  " 5 دی"باشید.



دیری است ای زرتشت

زرای مقدس من

به جست جوی چراغ تو....

ما شادمانی آدمی را خواسته ایم.

آموزگار بزرگ رهایی

چنین گفته است

ما صلح و فلاح و علاقه را 

فراخونده ایم

آموزگار بزرگ رهایی

چنین خواسته است

پس بیا ای عشق تا بمیرد شب

بیا ای عشق،تا بمیرد رنج

بیا ای عشق،تا بیاید او"


#سید علی صالحی


#آره،حق باشماعه.خودمم نمی دونم؟این دیگه چه پستی بود؟ولی حرف از خورشید گرفتگی و

سالمرگ پیامبر ایران باستان بود.