باهم بیتی از فردوسی علیه رحمه می خونیم؛
" فروزنده چون مشتری بر
سپهر
همه جای شادی و
آرام و
مهر..."<---باتشکر از کاکتوس جان،که باعث یادآوری این بیت شدن.
البته یاد آور بیتی دگری هم شدن.که مناسب اینجا نبود ،واقعا*_•
****
****
انصافا گلهای شبدر هیچ کم از هیچ گلی ندارن.
اینجا ایستادن و
نشستن و
خیره به آسمان شدن و
دوست دارم.
زمانی اینجا،کلی درخت داشت.کلی گنجشک داشت.چندین و
چندتا شانه بسر داشت.مامولک داشت.پروانه داشت.ملخ و
عنکبوت و
آب دزدک داشت.ازاون مورچه قرمزهای بزرگ داشت.انارهای سرخ و
گردوهای سفید مغزو
نارون رنگ رنگ داشت...
بگذریم....
غروب ها که هوا خنک ترِ،عطربوی شبدرها بلند میشه و
انگاری ،یه نصف قاشق چای خوری `گریپ میکسچر` به نوزاد خوراندی و
آروم و
بی صدا؛بخواب رفته!
البته ما بهش می گیم،گیری میچر!که واسه دلدرد و
شکم پیچ نوزادا کاربرد داره.
که عموما نوزادا وقتی ناصحیح تغضیه میشندلدرد می گیرن.یعنی همراه شیر،هوا می بلعن و
دلدرد می گیرن.یه قاشق چای خوری ،این دلدرد و
ملقا میکنه .
داشتم عرض می کردم.
بوی برنجزارو
شبدرها با هم ادقام شدن و
پخش هواست....
گفتم ؛تو هوای مرطوب دم غروبی ،آدم پشتی شو ورداره بیاد همین جا بگیره بخوابه.آخه اینجا ، نه تنها اون پرنده ها..،بلکم هیچ کسی پر نمی زنه .همه اش زمین های خودیِ .ساکنین اون خونه ام،طیرانن.باشنم به این ور مرتبط نمی شن.
بعد یادم اومد ،درسته پرنده و
آدمی رد نمیشه.فقط حواست به اون قو باغهه باشه.که مث یه تیکه یخ از رو پات رد شدو
جیغ زدی و
سگ مش رمضون لاب =پارس کرد.
آخ!
"سگ پاسبان است زندگی
پارس می کند
بی انکه تو را بشناسد!"
خونه ی مش رمضون روبروی اون خونه اس.خدا رحمت کنه،خانومش رو،دختر عموی مادربزرگ بود.بادمجون ترشیِ شکم پُر درست می کرد ،شاهکار.با نعنای و
کوت کوتی و
سیرو
فلفل سبزو
نمک؛شکم بادمجونِ نیمه تفت خورده رو
پُرمیکردو
می چید تو شیشه و؛سرکه میریخت و
درش و
کیپ میکرد.
ماه که تو آسمونه،بینی آدمُ کیپ میکنه.مث وقتایی که کولرگازی روشنه و
ماجان پتومسافرتی لازم میشه!
که مثِ اسکیموها خودش و
بپیچه و
به هوای معتدل اسفندماه فکر کنه و
جوی هزار زمزمه و
بنفشه های میهن سیار...
****
*****
****
پ،ن:
میگن جیک جیک مستونت بود،
فکر زمستونت:بله که هستیم.آلوچه ها رو رب آلوچه اش کردیم .که زمستون پشت پنجره ب ایستیم و
ببار ای برف و
بخونیم و
رب آلوچه مزه مزه کنیم*_*