از این منظومه روزی خواهم رفت
میهمان خسته ی راه شیری خواهم شد
.
.
.
#بیژن نجدی
.
.
.
*_مامان اینا رفتن طالقان و
برگشتن.الحمدالله،خیلی بهشون خوش گذشت.
مام رفتیم سرزمین پدری و
کلی خوش گذراندیم.آسمان آبی آرام روشن بود.
پیچ وتاب شالیزارهای سرسبز؛ درباد.
عطر ساقه های برنج و
بوی علف جویده؛ ز دهان گاوُ،
چرخ زدن وصدای پرستوها و
گنجشک ها و
مرغ ماهی خوارها...توآسمون و....
البته گنجشک ها،شیطنت میکردن و
آلوچه های پخته رو نوک می زدن.بوی آلوچه ی پخته پخش هوا بود...خلاصه یه وضعی*_*
*_با آرزوی خوشی های بسیار...؛برای همه عزیزان❤.منجمله آن دو نوگلای شگفته❤ .مامان اینا عقدکنون هم رفتن و
خیلی هم بهشون خوش گذشت....
الهی شکر.
مام دیروز رفتیم سرزمین پدری و
هوا آفتابی و
آسمان آبی آرام ....
جای شما سبز.عطربوی ،شالیزارای های پا به ماه و
شیره ی های برنج...آدمُ لولی و
مست میکرد...
یه سر به درخت های سیب و
هلوو
آلوعو
گلابیو
انجیرو
لیمو زدیم و
رفتم بالای تَلار=بالکن .
به قول اجی،بعد دس نماز گیری و...
یِ دستمو زیر سرم گذاشتم و
یه دست رو پیشونیم.خیره به آبی آرام روشن ....
باد عطرو بویِ برنجزارو می ریخت تو دماغمون و
انگار دکتر بیهوشی گفت:لطفا دو تانفس عمیق بکشین و
تا ده بشمورین...یک به دو نرسیده،
پلک هام سنگ شدن و
تمام.(به قول خان دایی ،دوساعت تخت گاز" واخباشوم=ژرف خوابیدم:))
پ،ن؛
تصویر اول و
سوم؛گلِ هویجِ.می بینید؟هویج به اون نارنجی ؟گلای سفید و
ریزه ریز داره:)
_آخ آخ
تصویر دوم؛
حیف که چمدون قدیمی ها و
صندوق چوبی ها و
کمد قدیمی ها و
دولاب ها،از خونه ها برچیده شدن:/
_تصویر لیوان سرامیکی:بجهت مراقبت از زانو هاو
بالاپایین نرفتن از پله ها؛یه ماگ پُر آب،بجهت وضو سازیِ.که قبل وضو،یه چشمی ،کلی شالیزارو، از میون دسه ماگِ دید زدیم*_*
خب..بله.وبعد مامان پرسیدو....گفتیم چه میکنیم.وبعد شنفتیم که، مامان رو کردن به باباگیان و
گفتن،اینو باید دیوونه خونه بستری کرد:))
*عنوان از ،مه آ محقق.