چاره ای کو بهتراز دیوانگی...

 

به قولِ استیو تولتز؛

" وقتی بچه هستی ،مدام از تو می پرسند :

حالا فرض کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه.

تو هم باید این کارو بکنی!؟"

مام گفتیم:والا تا اونجایی که ما خبر داریم،همیشه یه دیوونه ای بوده،که یه سنگی رو می انداخت تهه چاه.بعد عاقلا جمع میشدن و

سنگِ رو در می آوردن.

واین کار همچنان ادامه داشت و....

القصه  دوست عزیزی،

راجب سنگ اندازی  دیوونهه و

مشقت بیرون آوردنش رو نوشته بود،...

که گویا برای بارِ چندم،کمکش کرده بودن....

مام دلو به دریا زدیم و رفتیم براشون نوشتیم؛اگه اینجورِ که شما می فرمایید،اون دیوونه خیلی هم عاقله و

با عاقلایی که  دور ورشه....

خاطرش جمعِ و

تا همیشه به کارش ادامه میده .

( کارش چی بوده؟درد سر درست کنه و

همکارا رفع رجوعش کنن..)

نوشت؛بهتون قول می دم،این دفعه آخری بوده که  کمکش کردم.

خلاصه اینکه؛

زمان ما برعکس بود.

همیشه بزرگتر ها به داداش ها مون میگفتن؛

حالا اون خواهر بهلوله،

شما ها دیگه چرا؟

القصه،

"روزی شخصی از ملا بهلول پرسید:

ماه بهتر است یا خورشید؟

ملا گفت ای نادان این چه سوالی است ازمن می پرسی؟

خوب معلوم است،خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و

نیازی به وجودش نیست!

ولی ماه،شبهای تاریک را روشن میکند،ونفعش خیلی بیشتراز ضررش است."

ایکن اونی که میگفت:"ماه جان تو بهترینی" *_*