<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!



.......

غمش در نهانخانه ی دل نشیند


به نازی که لیلی به محمل نشیند


به دنبال محمل چنان زار گریه ام


که از گریه ام ناقه در گل نشیند


خلد گر به پا خاری،آسان برآرم


چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

..........



.

.

.

باتشکر از دادا،

بابت "یک تصویر!"

 این پست، 

که غروب زیبای

"کوچه"اس.

که وقتی دیدمش؛

نوای دوتارو

اشعار بالا

باصدای

 استاد پورعطایی 

در ذهنم پلی شدو

خیره به تصویر،

 گوش سپردم!


.

.

.



نظرات 12 + ارسال نظر
گیله مرد چهارشنبه 2 بهمن 1398 ساعت 00:56 http://www.guilemard.blogfa.com

رسیده‌ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم‌ ها قیاسی نیست

خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می‌ هراسی نیست

فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

به عیب‌پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست

دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

“فاضل نظری”

به به....
بسیار ممنون گیله برار جان

مهرداد سه‌شنبه 1 بهمن 1398 ساعت 23:44

غروب زیبا و غمناکی هست.بی شباهت نیست به حال و احوال این روزهای ما .
امید که سلامت باشید و محتاج دکتر جماعت نشین.

دادا توی کانال مردمان کرمانشاه و
ریژاو ...هست.این عکس رو از توی یکی از کانال ها برداشته.
خیلی زیباست..خیلی ...
امید که ملت ما این روزها رو به لطف حق بگذرونندو
به لطف خداوند ،به خوشی ها برسن و
برسین و
برسیم...

خیلی ممنون کاکو گیان.
شکر خدا الان بهترم،یه چهار پایه بکوبنم به دیوار بهترم میشم

خیلی ممنون بابت حضور تون.مرسی از احوالپرسی تون...
سلامت و سرافراز بمانی روله گیانم

amir شنبه 28 دی 1398 ساعت 08:56 http://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام
اینجا که داره برف میاد حالا

سلام
خیلی ام عالی و
خوش به حالتون

کیهان شنبه 28 دی 1398 ساعت 08:39 http://mkihan.blogfa.com

خیالما راحت شد داری دوباره سر حال میای
خوب راسیاتش فندک به چشم!
ازا ون فندکهایی که وقتی باز و بسته اش می کنی صدای جرینگ خاصی می ده و با همان صدا شناخته می شه!
اما خاخور جان! نع ! نچ ! تفنگ اسن دستت نمی دم
می ترسم بی احتیاطی کنی و همه شیشه ها را خرد و خاک شیر کنی و لامپهای وسط خیابان...
راستی یه چی بگم!در مورد شکار و تفنگ!
چند روز پیش رفته بودیم هور(باطلاقها و نیزار های اطراف)برای شکار مرغابی!
با دوستم
که دیدیم محاصره شدیم از چند طرف! خنده ام گرفت! حدود ده نفر با اسلحه های خود کار
گفتم بابا جان این همه اسلحه نیازی نیست بیاد خودم همینطور تحویلتان می دم ببرید از شر این تفنگ حسن موسا راحت شم!
همه صورتها را پوشانده!با لباسهای تک آوری
جکی بود واقعن
گفتم خوب چی می خواید! گفتند مگر نمی دانی ما اینجا داریم مانور می کنیم و شما تیر اندازی کردید بچه ها ترسیدن!!
گفتم :شما ما نور می کنید اونوقت با صدای تفنگ شکاری ترسیدید! ده نفر با این همه مسلسل آمدید خو حالا چرا صورتهاتان را پوشاندید!
خلاصه داستانی بود! و کلی خندیدیم! و مجبور شدیم ده بیستکیلومتر از اونجا دور بشیم
کوفتمان کردن تفریح را ..
خاخور جان؟بهتر شدی؟همه چی روبراه؟نگران نباشم؟
خوب یه دکتر برو چاره ای نیست ! و البته این دارو های گیاهی هم به بهبود کمک می کنند اما تا نری دو تا آمپول بزنی این زکام ول کن نیست
فدایی داری خاخور جان

نچ.نشد.
خاخور هرچقد ناخوش،هرچه قدر رو به موت،...پیچوندن حالیشه و
کسی نمی تونه با یه خاطره ی هیجانی تکاوری و
خلاصه داستان نویسی و
تفنگ نمیارم و
فندک جرینگی! بپیچونیش و
استراحتو کوفتمان کنی.اول تعهد کتبی،ثبت با سند برابراست،نگران شیشه ها و چراغ ها نباش!
اینی که شما گفتی،آدم تو مستی انجام میده.منم که فاویسمی ام،شراب و الکل برام ممنوعه.ولیکن،بنویس،اینجانب امیر کیهان سپر،برارِ خاخور،تعهد کتبی می نمایم که؛

بنویس امیر برارم
مُهری ام قبول نیس،فقط انگشت اشاره! فردا نه پس فردام روز ملاقاتیه و
سوسن جون میاد که ببینتمون


جان تان بی بلا برارم.بله بهتر شدم شکر خدا.ممنون از احوالپرسی تون برارم

امین جمعه 27 دی 1398 ساعت 11:49 http://pll.blogsky.com

سلام خوبین شما
سلامتین
ای وای شما دوست نزدیک و بیخ گوشم بودین و من توی آسمونا دنبال شما میگشتم
ای خدا چقدر دلم میخواست که آدرس وبلاگ شما رو داشته باشم و بیام بخونم اگه آدرس رو نمیگذاشتین تا آخر دنیا توی دلم و یادم میموند همچین آدم حساسی هستم .
مرسی که لطف داشتین نسبت به من و خواسته من رو قبول کردین
آره کار کارمندی سخته و بانک و پشت باجه نشستن مسئولیت داره ، مهمترین و ساده ترین بخشش اینه که خودمونی بگم دخل و خرج باجه باید تراز باشه و اگه پولی کم بیاد بیاد تا اخر عمرش از حقوقش جبرانش کنه
خیلی دقت بالا میخواد و حواس جمعی از اون طرفم ارباب رجوع و مراجعه کننده ها امان آدم رو میبرن ، من کارم درون سازمانی بود ولی الان هم همونو دارم که نسبت سازمان و اداره باید پاسخگو باشم و هم اینکه مراجعه کننده دارم میان پیش من براشون پرداخت الکترونیکی انجام میدم و کرایه منزل ازشون میگیرم و همین کار جزئیات ریز دیگه ای رو بدنبال داره که تمام وقتمو پر میکنه .
اما همین که نوع استخدامت یه جوری باشه که حق و حقوقی داشته باشی دیگه خیالت داره و میدونی هیچ کاریت نمیتونن بکنن
اما من تازه وارد هنوز یکسال نشده و نوع استخدامم پیمانکاریه و ردیف شغلی بد ، کار بسیار زیاد و حقوق کم ، دلم میگیره همش
مشکلات دیگه ای هم هست و شرایط رو بدتر میکنه مثل همکارا و رئیس های بد و دردسرهایی که بخاطر اونا درست میشه
بازم تشکر ازتون
روز تعطیمه الان میمونم وبلاگ رو میخونم و نوشته هاتون رو
وبلاگ دوست خوبم کلوچه رو هم سر بزنین اخه الان اونجام
ماشالا هزار ماشالا چشم حسودش کور واسه خودش طنز پرداز درجه یکیه
https://colooche.blogsky.com/
من شروع کنم به خوندن مطالب و حرفاتون

سلام بر شما.خیلی ممنون از لطف تون.شکر خدا خوبم.
والا من فکر کردم مزاح می کنیدو
مرسی از شما،که بابتش کلی خندیدم.

خیلی درست و میزان کارکردن پشت باجه رو به تصویر کشیدین.
وایضا مشکلات دیگه اش..،،
میدونید؟خیلی نامردیِ که یک سری مدیران کله گن ده،باز نشس بشن و
شرکت تاسیس کنن،بچه ها رو پیمانکاری پذیریش میکنن و
خیلی شیک و مجلسی حق شونو میخورن...
فکر کنین؟تو یه مجموعه هشت نفری،چند تا استخدامی و
چندتا پیمانی باشه و
چقدر پیمانی ها دلآزده میشن...تازه چند برابر اون استخدامی ها هم کارمیکنن...که خودتون مثال رئیس ومعاون و.....
حالا بعضی از همکارهای خوب استخدامی،واریزی هاشون رو نثبت به پستی که دارن،مبلغی درنظر میگیرین و
به عنوان هدیه خدمت همکار پیمانی تقدیم میکنن...
ان شاءالله که این چنین مشکلات برچیده بشه ....

بله،ارادتمند کلوچه بانو هستیمایشلا خداوند یه عروس مثل ایشان قسمت مون کنه

آران پنج‌شنبه 26 دی 1398 ساعت 14:08 http://hghight-zandage.mihanblog.com/

نروید از یاد
چون که..
بر جسم و جان نشسته اید . . .


https://as3.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/209c9af3b7cad17f8599e6f5799eac9918824430-480p__38226.mp4

نروید از یاد.....

بسیار سپاس از شما،آران عزیز

صبا پنج‌شنبه 26 دی 1398 ساعت 00:10 http://www.5eafaq.blogfa.com

سلام عزیز جان
این موسیقی توی ذهن من هم پخش شد و لذت بردم

سلام،سلام به روی بهتر از ماهتون،جان تان بی بلا؛عزیز دلم
خوشحالم که باهاش ارتباط گرفتین و....

خیلی ممنون از حضور دوست داشتنی شما

آران پنج‌شنبه 26 دی 1398 ساعت 00:05 http://hghight-zandage.mihanblog.com/

بعضی ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ نمیﺷﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ !
ﻓﻘﻂ میﺷﻮﺩ ﻳﮏ ﺟﻮﺭِ ﺧﺎصی
ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ..
بعضی ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺍﺻﻼ ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ
ﮐﻪ ﺑﺮﺍی ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻳﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍی ﺁﻥ ﻫﺎ !
ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﻓﮑﺮ نمی کنی ..
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﺪﺍﺭی
ﺁﻥ ﻫﻢ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦِ ﻣﻌﻤﻮلی
ﻧﻪ حتی ﻋﺸﻖ !
ﻳﮏ ﺟﻮﺭ ﺧﺎصی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﻴﺴﺖ ..!
ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻫﻢ
ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﺩﻟﺖ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﯾﮏ ﺟﻮﺭِ ﺧﺎﺹ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ...

......

درود و سپاس از حضور همیشه خوب تان

شاهدخت ایرانی چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 18:15 http://Bad3.blogfa.com

سلام عرض ارادت شاهدخت رو بپذیرید...[قلب]
یک دلنوشته بسیار زیبا که خواندم رو تقدیم شما میکنم...[گل]
گاهی در شعری سورئالیست

گم می شوم

لابلای موهای زنانه زمان

گاهی سرگذشتم

سرنوشت جنینی است که

کورتاژ میشود

سرنوشتی که تصادفا از سر من میگذرد!

گاهی زندگی ام شبیه پاییز می شود

رنگ از رخم میپرد و باد مرا

از خودم ،از ریشه از طبیعتم جدا میکند

و میبرد

به دور دست ها،

جایی که ثانیه ها خوابند و مردگان ساکت

همه چیز خاموش است

گاهی پیرامونم هیچ جنبشی نیست و من

در ذات هیچ پدیده ای نیستم

در مبهم ترین هیچ های زمان
وبلاگ شاهدخت:bad3.blogfa.com

سلام و عرض ارادت ،خدمت شما شاهدخت بانوی عزیز،خیلی خوش آمدیدو
صفا آوردین عزیزم

کیهان چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 14:13

عزیز خاخور جان؟
یه چی بگم؟
راستش من دلم می خواد مدتی استراحت کنم توی اسایشگاه روانی
بنظرم بهترین جا برای استراحت باشه
دلمان تنگتان است حسابی
مواظب سلامتی خاخور عزیز تر از جانم باشید لطفن

جان تان بی بلا،برار جان.
شما هزار چی بفرما بلامیسر.
خیلی ممنون از لطف بسیار تون،به روی چشم.همه سعی ام رو میکنم.ولی...چیزِ...خودت که خاخورتر و بهتر می شناسی!

با این اوصاف باید خدمت دکترمیم برسم،ازایشان کمک بگیرم و
شمام تو بخش خودمون بستری شین و
اون تخت کنار پنجره رزرو شده و
جان خاخور شیطنت میتنت رو کنار بگذار و
دم پر اطاق دلبر نچرخ لطفا.یه لطفی ام بکن ،لطفا یه تفنگ و یه فندک واسه من بیار.می خوام وقت های استراحت،بطری ماء الشعیر هدف بگیرم و
فندک روشن خاموش کنم.

قربان دل بامحبت شما برارم.سلامت باشی تا همیشه...

آران چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 13:48 http://hghight-zandage.mihanblog.com/

تک درخت طبیعت معناهای بسیار با خود دارد و همیشه جلب توجه رهگذران را دارد. غم و آهی سوزناک در چنین تصویری احساس میشود..

شاد و سلامت باشید مهربان



چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و کسی نمی آید
صفای گمشده آیا
بر این زمین تهی مانده باز می گردد ؟
اگر زمانه به این گونه
پیشرفت این است
مرا به رجعت تا غار
مسکن اجداد
مدد کنید
که امدادتان گرامی باد
همیشه دلهره با من
همیشه بیمی هست
که آن نشانه ی صدق از زمانه برخیزد
و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد
همیشه می گفتم:
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن
در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است
خوب است

حمید مصدق

بله،درست می فرمایید...
خیلی ممنون از حضور همیشه خوب تون؛ آران عزیز

کسرا چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 13:01 http://Www.mahnaz-daneshjoo.blogfa.com

سلام مامان بزرگ بارون جونم ‌. من پسر ۱۵ روزه ی مامان مهناز هستم ... اومدم ورودم به دنیا رو بهتون اطلاع بدم . مامانم گفته شما یک فرشته ی مهربون دوست داشتنی هستید و ما خیلیییی دوستتون داریم .

سلام؛ سلام به روی بهتر ازماهتون، نوه ی عزیز دلمفدات شم مهناز گلمقدم نو رسیده مبارک،خدا میدونه چقدر خوشحالم کردین..عزیزم مامان بزرگ بارون فدای مهنازیِ گلش و
گل پسر دی ماهیش بشه
خدایا شکرت الهی شکر
اونقدر خوشحالم کردین ،نمیدونم چی بگم؟فقط میدونم خیلی دوستتون دارم و
ازهمین راه دور می بوسم تون و
به شما و خانواده محترم ،بابت قدوم مبارگ گل پسر،قند عسل،شاخه نباتِ شکرشکر،خیلی تبریک عرض میکنم؛قدم نو رسیده مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد