<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!

نظرات 7 + ارسال نظر
گیله مرد پنج‌شنبه 28 فروردین 1399 ساعت 15:39 http://guilemard.blogfa.com

شاه دوماد عروس اومد اسب سمندته بتاز...

خودایا اندی مره زنده بدار،ئی مهیار کوته دامادی بیدینم

آران یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت 15:25 https://scottahamisha-2000.blogsky.com/

اندر حکایت زمانه هواپیمایی مسافران بسیار بهمراه داشت و سوی دیاری می برد. ملائی هم یکی از مسافران بود که آرام بر صندلی نشسته بود. ناگهان کاپیتان هواپیما بانگ برآورد و چنین اذعان کرد: همسفران، یک موتور هواپیما از کار اُفتاده است و موتور دیگر هم در حال از کار اُفتادن است. کاری از دست هیچکس برنمی آید. دعا کنید شاید فرجی شود. مسافران گیچ و حیران و وحشتزده به همدیگر می نگریستند و هاج و واج مانده بودند. ملاء همچنان آرام بر سر جایش نشسته بود. چند مسافری پیش رفتند و احوالات پرسیدند: که ای شیخ، مارا چه میشود؟ ملاء نگاه سردی به آنان کرد و آرام از جیبش تسبیح درآورد و وردی خواند و دانه های تسبیح را یکی یکی پس زد. نگاهش را سوی مسافران کرد و گفت: انشاا... صحیح و سالم در فرودگاه می نشینیم. مسافران اندکی آرام شدند و سرجایشان نشستند. دست بر قضا موتورها بکار اُفتادند و هواپیما سالم بر فرودگاه نشست. مردم همه دور ملاء جمع شدند و کلی از او تشکر کردن. عده ای هم گفتند: ای شیخ، اگر دعای تو و حضور تو در هواپیما نبود محال بود خداوند نظر لطفش را به مای گناهکار ارزانی می کرد. دوست ملاء که در همه مدت کنارش نشسته بود و هاج و واج مانده بود. رو کرد به ملاء و گفت: آخر تورا چه به دعا و شفاعت. آخر تو هنوز سراپا رفع حاجت می کنی و خودت را نمی شوری، حال چه شد مستجاب الدعا شدی و جان می بخشی. ملاء رو به دوستش کرد و گفت: مردک، زمانی که نزدیکم آمدند خیلی ترسیدم و چیزی گفتم. اگر هواپیما سقوط میکرد دیگر کسی باقی نمی ماند که یقه مرا بگیرد. و اگر سالم در فرودگاه می نشستیم که همانطور شد، دیگر کسی کاری به کسی ندارد و همه سر زندگی خود میرویم.!

خداوند پشت پناه همه ی مسافرهای هوایی و
زمینی ...باشه.الان که بعضی جاده ها سوت و
کوره،هوا بهاری وزمین سرسبزه،پرنده ها لای درختا نغمه خوانن،..جویبارها پرآبِ و
قورباغه ها سمفونی اجرا میکنن,پای پیاده سفر می چسبه.

داستان کوتاه منصور یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت 14:15 http://mansourgholizadeh89.blogfa.com

سلام ودرود

با داستان همدرد منتظر شما هستم ممنونم .....[گل]

سلام و درود برشما
خیلی ممنونم،به روی چشم همتباری عزیز

طاها یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت 12:33

سلام

نک ناز ز من نیاز از عشق
قبله منم و نماز از عشق

دارند این رو میخونند و خیلی ریتمیک یورتمه میرند، چه حالی، چه هوایی، چه عطری، به به.

بهترین ایشالا؟

سلام بر شما
نک ناز زمن نیاز از عشق
قبله منم و
نماز از عشق
از لاله نماز صبح خیزد
وز چشم شقایق اشک ریزد
بوی تو تراود از زبانم
ریزد گل یاس از دهانم
بندد در زندگی به رویم
بندد در غم به گفتگویم
ریزد سحر عطر عشق بر باد
شیرین کند آرزوی فرهاد
آهسته ترک که یار خفته است
ای مرغ مخوان بهار خفته است
ای روز تو را به جان خورشید
ای شام تو را به جان ناهید
ای تشنه تو را به آب سوگند
ای عشق تو را به خواب سوگند
جز عشق دگر سخن مگویید
غیر از گل عاشقی مبویید
آن خسته ی مانده در کویر است
آهوی نگاه(نگار؟)اگر اسیر است
زان پیش که سر بریدش از تن
آبی بدهیدش از دل من
آبی که ز چشم عشق جوشید
آهوی دل منش بنوشید
نوشید صدای عشق را جان
پرواز گرفت سوی جانان
جانان من آفتاب فرداست
عشقم نفس صدای دریاست
من آب ز چشم باغ نوشم
تن را به شب آفتاب پوشم

"ابوسعید ابوالخیر"

خیلی ممنون که به ما گفتین،چی میخونند ومیشنگند....

سپاس از احوالپرسی تون.بله ،شکر خدا بهترم.به لطف خداو
بخور اکالیپتوس بویاییم قدری بهترشده.به لطف حق،دلتنگی مم سرجاشِ.
الهی شما و همکاران تون ،به اتفاق عزیزان عزیزتون همیشه سلامت وخوش باشید...

مادر خونه یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت 11:10 http://n1393.blogsky.com

جیغ بزنید
فردا همه پیرزنید

از دست شما

مامیترا یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت 10:04 http://mamitra.blogfa.com/







عادت کنید که به دیگران کمک کنید

خواهید دید که نمی‌توانید از این کار دست بکشید.

جان ماکسول





درود و سپاس

باشماق یکشنبه 24 فروردین 1399 ساعت 07:32

سلام
تصاویر زیبایی بود
دشت های منطقه غرب الان بسیار زیباست
می توان الان شنگ و پاغازه و قارچ و. ریواس و کنور چید و نوش جان کرد البته کنگرش حرف ندارد
میگن اردیبهشت شمال هم زیباس
چند سال پیش اردیبهشت نوشهر بودیم
همین طور مارها وسط خیابون رژه می رفتند

سلام و عرض ارادت
خیلی ممنون بابت نام بردن گیاهان کوهی.
نوشهر _استان مازندرانِ.راستش اطاعی راجب مارهاش ندارم.
مارهای ولایت ما(جلگه)،مارهای شالیزارن و
کاری ب کار کسی ندارن.مثلا خانم ها مشغول نشاء برنج اندو
مارها دور بر شون رژه می رن.
اما مارها رودبار و رستم آبادو....،خطرناکن.
راستش هر دوزاده ماه،گیلان برای من زیباست.نیمه ی خرداد گیلان بینهایت زیباترِ.چرا؟چون فصل پختن آلوچه هاست.شالیزارها بیکران سرسبزومعطرند.به قول خان عموی مامان،خرس هم هنوز به آب نزده و دریا زیباترِ

سپاس که وقت میگذاریدو
با دقت توجه می خوانید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد