<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

. . .

                               


ما به بازار بزرگ رشت ،سر میدون می گیم.البته سرمیدون فارسیِ.میدان سر گیلکی!!

مغز گردوی خرد شده+شکر +ادویه قیماق؛می برم سر میدون. همین آقا رشته خوشکار درست میکنه.

رشته که رشته است.خوشکار به معنای خشکبارِ.بله.ما به خُشک /خوشک . به خیس؛ هیست می گیم.

دِ وسته؛ دیگه بسه.




با تشکر از آقای رستمی بابت آشپزی  و توضیحات  خوب شون.

 و اما شهد و شکر رشته خوشکار.

بله،ما شهد رو کم شکرتر درست می کنیم....والبته ...مثلا  ۱۵ قاشق مغز گردوی خرد شده داشته باشیم.هفت قاشق شکر به اش اضافه می کنیم چهار قاشق ادویه  قیماق.واین رِسپی دهات مونه.مثلا مادر مادربزرگ آقاجان اینا:)


   

نظرات 4 + ارسال نظر
گیله مرد چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 22:49 http://www.guilemard.blogfa.com

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید


شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی


روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم

بسته سلسله سلسله مویی بودیم


کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود


نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت


اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم


عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او


این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد


چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر


بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهد بود


(( شمس الدین محمد وحشی بافقی ))

به به
درود بر شما خویشاوند عزیز و گرامی ام

گیله مرد چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 21:58 http://www.guilemard.blogfa.com

گویا مادام باران قصد دارن مخاطبین رو به غَش و ضعف بندازن...

امروز میخواستم برم سر میدون.بابت کوید ۱۹ نرفتم.دلتون نخواد.چند روزیه که دل ام رشته خوشکار میخواد.والبته دل دادایِ من بیشتر.ئی وچه خو ننه ماسان چیک چی اینه طما دکه

مهرداد چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 09:53

آره

من ام یک بار
یه اسب سفید رو مجسمه دیدم.
یعنی اسبِ سر بزیر توی بلوار مشغول چرا بود
گفتم،عهههه.چقدر مجسمه ی اسبِ طبیعیِ
چوپان و باباگیان همدیگر رو نگاه کردن و
هارهار به ام خندیدن.یه چیزی حدود ده سال و
نیم از این ماجرا گذشته.گاهی یادآوریش می کنن.مثلا یا این به اون میگه،عههه.اسبه چقدر واقعی بود!؟یا اون به این میگه.عههه دیدی مجسمه اسبه می چرید؟

مهرداد چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 09:11

اول فکر کردم یه ادویه داره می‌ریزه تو آش،بعد که برشون داشت کفم برید

یعنی کف سینیِ مِسی رو شما دیگ آش دیدی کاکو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد