<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

 

 پنجره ی رو به حیاط!

.

.

پنجره ی پشتی

.

.

خورشید اومده پشت پنجره های روبه حیاط.و آنوقت  پنجره ی پشتی،پذیرای ماهه نیم شده اس.

.

     


.


بشنوید؛که آبی آرام آسمانِ امروز؛ حاصل رگبار قشنگ دیروزی ست.

..

..

والا اونجوری که هوای دیروز سرد شده بود و می بارید...خیال کردم امروز برف بگیره.واسه همین آش رشته بارگذاشتم.

نظرات 5 + ارسال نظر
مترسنج یکشنبه 25 آبان 1399 ساعت 00:07 http://dar300metri.blogsky.com

ماکت بهشت

خیلی درود و سپاس

moradesvand57 سه‌شنبه 20 آبان 1399 ساعت 01:23 http://دیار بختیاری

به به عجب عکسای قشنگی واقعا که بعد از باران دشت و دمن و خانه قسنگ میشن . همه چی به رنگ طبیعت در میاد خدا را شکر برای نعمتهای زیبایش

بله.خداوند را حمد و سپاس برای نعمتهایی که بر ما ارزانی داشتهالهی شکر.خدایاشکرت

مهرداد دوشنبه 19 آبان 1399 ساعت 23:33

پنجره دید خوبی داره
اون گربهه اسم نداره ؟
گلابی بود آیا؟

بله،پنجره ها نعمت رحمت اند
چرا.پیچا
بله.

کیهان دوشنبه 19 آبان 1399 ساعت 16:57 http://Mkihan.blogfa.com

بهترینها برایتان ارزوی منه
امیدوارم همه چی روبراه باشه

قربان لطف و معرفتتان برارم
بله شکر خدا.همه چی روبه راهه.فقط من خسته ام.خسته و بی حوصله.خیلی دل ام میخواست چند روز برم چابکسر.ولی خوب.موقعیتش نیست.ولیکن شکر.همین که همه سلامت اند ،الهی شکر.من ام فرصت کنم.چند متر پیاده روی برم.راضی ام
خوب،خوش.سلامت باشی برار جان

باشماق دوشنبه 19 آبان 1399 ساعت 15:14

دیروز هم تهران باد می آمد
مسجد در حیاط زیلو می اندازد و نماز جماعت خوانده می شود
زیلو ها روی زمین بند نمی شدند
امروز هم هوا عالی بود و آسمان شفاف
ماه ربیع الاول هم تقریبا تمام شد
ما که حیاط نداریم
در عوض ویو رفت و آمد خیابان و صدای دلنواز بوق و دزد گیر خود رو ها و گاهی هم آهنگ دلنواز موتور سیکلت ها را داریم
که با عجله رد می شوند
البته اگه بام برویم می توانیم کوههای شمال تهران را ببینم
در محل ما تعدادی نیجریه ای زندگی می کنند
تن شان به تن تهرانی ها خورد
یواش یواش روبنده را برداشتند و مانتو شلواری شدند
بچه ها هم که بعضی هاشون مکبر بودند الان ترجیح می دهند در پارک قدم بزنند و یا فوتبال بازی کنند
بچه ها اینقدر فارسی را با لهجه ی تهرانی صحبت می کنند که باور کردنی نیست
البته همگی شیعه هستند

طاعات شما قبول حق.
خیلی وقته مسجد نرفتم.
یادش بخیر.قدیم ها می رفتیم.بانوان از هر دری پچ پچ می کردن.
و آن وقت یکی از سمت برادران.با انگشترش می زد به شیشه.
بلند می گفت،خواهرا؟سکوت رعایت کنید لطفا .
همه اش ده دقیقه خواهرا رعایت می کردن.مجددن همانطوری که تسبیح و صلوات شمار استفاده می کردن.از هر دری سخن می گفتن .

این صداها یعنی زندگی جریان داره.
سکوت خیابان در شب سلیس و یکدست و جاری،خیلی قشنگه.
خوبه که پشت بام منزل تون روبه کوههای شمال تهرانِ.تماشای کوه رو دوست دارم.کبری منو پشت بام برده بود.سوسوی چراغ ها قشنگ بودن.تهران بوی خوبی داشت.ایضا غروب های قشنگی...

خونه ی آقاجان می رم.زیر درخت گردو می ایستم.تا قله ی دُرفک رو ببینم.خیلی زیبا و چشم نوازه.البته روی پل هم برم.هوا خوب باشه.میشه دیدش.به گمونم از خونه باغ ام میشه دیدش.

هفته ی پیش مردشریف به ام گفت
یه مار از رو درخت گردو افتاد پایین.گفت رفته بود کوهُ ببینه.که چقدر برف گرفته.بعد حساب کتاب کنه.ببینه چقدر باید بگیره بخوابه.

تو خیابان منظریه دوتا هتل هست.یکی کادوس.یکی پردیس.
والبته جواهری برادران بابایی .پیتزا کاج.مسجدفاطمیه.
همین حوالی ها چینی دیدیم .داشت با بقل دستیش رشتی گیلکی حرف می زد.آقاهه فارسی صحبت می کرد.چینیه گیلکی پاسخ می گفت:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد