<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

شرح در ویدئو!

 




نظرات 5 + ارسال نظر
یه بنده خدا چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 18:30 https://oldjavoon.blogsky.com/

مطالب زیبایی دارید.
با کسب اجازه لینک وبلاگ شما رو پیوند میزارم.

از لطف و محبت شما ممنون و سپاسگزارم

مهرداد چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 16:24

آقا این درست نیست به آدمی که تو قرنطینه اس اینا رو نشون بدی

اتفاقا جهت تقویت روحیه،خیلی ام درست و میزانه.چرا که این رویداد روابط بین فردی،عاطفی،اجتماعی،دوستانه.وحتی عشق و علاقه رو تحت تاثیر قرارداده.و جهان نیازمند شناخت روانشناسی دوران پساکروناست بلامیسر

یه بنده خدا چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 16:13 https://oldjavoon.blogsky.com/

باعرض سلام و عرض معذرت از مالک وبلاگ
جناب باشماق
یه بزرگی میکنید یه سر به وبلاگ خودتون بزنید.
یه پیام اونجا گذاشتم ممنون میشم جواب بدید.

سلام بر شما .خیلی خوش آمدید.خواهش میکنم.اختیار دارید.

باشماق چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 13:43

با درود
مادر بزرگم متخصص در پختن شامی کباب و همچنین شله زرد بود
پخت و پز آن زمان با چراغ خوراک پزی که ما به آن پریموس می گفتیم و نفتی بود و با تلمبه زدن پشت از درز یک وسیله به بیرون پرتاب می شد انجام می گرفت
گاهی آن سوراخ پاشیدن کیپ می شد وبا وسیله ای که انتهای آن یک سیم نازک بود باز می کردیم
آشپزی هم فقط نشسته انجام می شد
دست ها هم بعلت پرتاب روغن نقطه نقطه می سوخت
روحش شاد باد
د

درود بر شما
خداوند اموات شما رو رحمت کن.به اتفاق عزیران درپناه یزدان باشید
بله دقیقا.سالهای دور،پخت پزدر ولایت ما.روی چراع خوراک پزی /والر/صورت می گرفت.مثلا قبل ازصبحانه خاله جان عدسی بارمیگذاشت.با شعله ی متوسط.عدسی میشد حلیسه.
بله،آشپزی هم فقط نشسته انجام می شد.
پریموس رو با پدرجان رفته بودمقهوه خانه،انجادیدم.شکل شمایلش بامزه بود.همچنین چراغ سه فتیله ای آبی کاربنی.

من از سوختن به شدت متنفرم.برای همین شعله ی اجاق،پیکنیک،چراغ...متوسط روبه کم می گذارم.و هرچه بخوام سرخ کنم.آهسته درون تابه می گذارم.وحتما،مثلا گوجه فرنگی ،بعدشستن خشک می کنم.بعد برش می زنم.همچنین سیب زمینی.بادمجان.برای سرخ کردن مرغ و ماهی دستکش رز مریم ساق بلند می پوشم.چوپان خیلی بدش میاد.میگه از صبح بلند میشی،دستکش دستته .میگه گمونم وضو رو بادستکش می گیری.میگم تو یادت نیست.مردشریف یادشه.منو دست هام دهه ۷۰ چه زجری کشیدیم.

حسین چهارشنبه 12 آذر 1399 ساعت 11:46 https://jadeyebipayan.blogsky.com

سلام. اول تشکر بابت این آهنگ زیبا که خیلی قشنگ بود و دوم بابت کلیپ خوشمزه
خیلی جالب بود تهیه کردنش
ممنون که به وبم سر زدید

سلام بر شما.ممنون از توجه شما.بله،با همین مواد لازم( ترش شامی گیلانی)می تونید،فسنجان/قرمه سبزی/کباب/شامی ریزه ؛بپزیدالبته در فسنجان و شامی ریزه /گوجه حذف میشه.
ممنون از حضور شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد