<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

هنر گفتگو!


نظرات 7 + ارسال نظر
مهرداد سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 14:20

صحیح است

باریکلا روله گیان
شهید کردن موقوف

moradesvand57 دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 18:32 http://دیار بختیاری

بسیار زیباست آپم تشریف بیار

خیلی ممنون از لطف تون.سپاس از حضور و دعوت تون

دلسوختگان دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 12:21 https://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

ستار نوجوان خسته از بازی های پرشور و هیجان در گرمای تابستان برای رفع تشنگی وارد خانه شد و یک راست به سوی یخچال رفت.وقتی در یخچال را باز کرد،دید همه جور خوراکی در یخچال هست جز آب و میوۀ خنک. با نومیدی در یخچال را بست و دید خواهرش ستاره در آشپزخانه مشغول پوست کندن یک پرتقال است. فوراً به سوی او رفت و کوشید پرتقال را از دستش بگیرد. حمیده هم مقاومت کرد.بر اثر درگیری این دو پرتقال به زمین افتاد و زیر پا لِه شد!

بنابراین همدیگر را رها کردند و هر یک غمگین و ناراحت به گوشه ای رفتند و خشمگینانه به یکدیگر زُل زدند!

پس از لحظاتی مادر از راه رسید و علت ناراحتی و خشم آنان را پرسید. ستارگفت:

من تشنه بودم و می خواستم پرتقال را از ستاره بگیرم. او نداد و لجبازی کرد. در نتیجه پرتقال زیر پای ما لِه شد!

حمیده در پاسخ گفت: من می خواستم با پوست پرتقال مربّا درست کنم. ستار کوشید از دستم بگیرد. در نتیجه افتاد و زیر پا لِه شد!مادر روی به هر دو کرد و گفت:به جای اعمال خشونت و درگیری اگر از آغاز باب گفتگو با یکدیگر را می گشودید،بهتر نبود؟

یکی از شما اصل پرتقال را می خواست و دیگری پوست آن را. با گفتگو هر دو به خواسته خود می رسیدید. نه پرتقال از بین می رفت و نه شما دو نفر آزرده و خشمگین می شدید!




سپاس از حضور عزیز و گرامی شما

باشماق دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 10:29

با درود
بله لعنت به خودخواهان افزون طلب که جنگ افروز اند
به قول دوستم
شکم به اندازه ی یک مشت است که با یک مشت برنج هم سیر می شود
اگه رها شود یک دشت است که سیری نا پذیر است
فیلم را قبلا دیده بودم و صحنه هایی از آن بایدم آمد
فیلم روبان قرمز هم دو سه بار دیده ام لطافتی که در اینگونه فیلم ها هست ستودنی است
عشق و خشونت آمیخته به هم

درود بر شما
و زنده باد صلح و مهرو دوستی...
بله،سلیقه ی تماشایی شما بسی بسیار خوش تیپ است

باشماق دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 10:18

با درود
به به چه هوایی
بارون میاد ریز ریز
حتما ااونجا سیل اساس
نعمت خدا برای آفریده هایش
همسایه ما زن و شوهر با یک فرزند تقریبا بیست ساله
صدا از دیوار شنیدیم ولی از آنها نه
شوهر کارمند زن هم سرویس مدرسه انجام می داد تزریقات هم بلد بود و بسیار هر سه مودب
مرد بازنشسته شد
دیگه ما او را ندیدیم همسرتان هی سوال می کرد فلانی را دیده ای
بالاخره سه سال بعد متوجه شدیم از هم جدا شده اند
خانه را به زن رهن کامل داده و خودش با همسر جدیدش جای دیگر سکنی دارد
این مطلب را به یکی گفتم
گفت ایراد همین بود که بجای حرف زدن سکوت بینشان حاکم بوده
البته سن که بالا برود واقعا دیگه چیزی برای گفتن نیست
مخصوصا که تلویزیون و اینترنت دیگه جای تمام گفتمان ها را گرفته است

درود بر شما
بله،جای شما سبز یکریزبارون میاد.آنچنان که تموم رودها و شالیزارهای ولایت مون دست کمی از استخر ندارن.
دیروز همراه باباگیان یه سر رفتیم خونه باغ.شکر خدا باغ پرآب بود.
الهی شکر
بله،من هم با ایشان موافق ام.سکوت دوری و سردی را بین شان حاکم کرد.
طفلی آن بچه.

استراحت،مطالعه،تی وی و نت گردی و ...هرچیزی سرجای خودش باشه خوبه.
و بحث و کنایه موقوف.
و گفتمان توام ادب و احترام ،باید همیشه باشد.
وقتی نیست؟باید پی علت گشت.چرا حرفی واسه گفتن نداشتن؟
والبته سکوتی که نشود فاش کسی آنچه میانه من و او... خیلی ام خوب و عالی ست.
والبته که سکوت و بی محلی هرگز.البته گاهی بجهت سربه سرگذاردن،بلامانع اس

کیهان دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 09:00 http://Mkihan.blogfa.com

پذیرش اشتباه کردن؟

بله.پذیرش اشتباه و اعتراف به آن در هر عرصه ای به تعالی و رشد انسان منجر میشه
و اشتباه جزء لاینفک رفتار انسانیِو اعتراف به آن نشانه ی صداقت و شفافیت و عبوراز ترس هاست.
و غرور/ آفت همه ی پذیرش هاست.

حسین دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 07:02 https://jadeyebipayan.blogsky.com

افرررررین

درود و سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد