<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!

نظرات 8 + ارسال نظر
سینا فرامرزیان یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 17:53 http://zehne-computer.blogsky.com

من از این استکان ها زیاد داشتم.اما شکست!وقتی شکست،دل منم شکست!الان نمی دانم چند تا مانده.حدود 10سال میشه که ندیدمشون!

اینا خیلی صمیمی و طفلی اند.دل دشمن تون بشکنه

گیله مرد چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 22:34 http://www.guilemard.blogfa.com

تو این استکان های انگشتی و نعلبکی های گل انگوری چایی زیاد خوردم...

خدا همه رفتگان رو بیامرزه ، برام نوستالژیک بود

خداوند اموات شما رو رحمت کنه.
یه دست ازاین استکانا خریدم،قایم کردمواسه روزمبادا.البته اگه عمری باقی باشه.

یه بنده خدا چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 19:23

به نکته خوبی اشاره کردین بانو

سگه منو با ماسک و عینک بخارزده دیده و پیش خودش گفته
عامو مرغ گرون شده،حتما روغن هم نداره..والو به شاهچراغ اومده منو بیگیره زنده خور کنه...
روی این حساب زده به چاک محبت..
(سگو شیرازی بوده هاااا)

ولی خدایی تو ایران همه چی با استرس توأمان شده..کارت میزنی تو عابربانک،خداخدا میکنی پول بهت بده..نده..موجودی داشته باشی نداشته باشی..کارتت رو پس بده..نده..
بعد ما توقع داریم سنجاب بیاد رو شونه هامون و پروانه سر انگشتمون بشینه..

والا اگه تو ایران یروز پروانه سر انگشت کسی نشست،قطعا میخواد یه بندانگشت رو گاز بگیره و بکنه و ببره بخوره...

والو به شاهچراغ منظور مون ایجوری نبودهااا.همون درحد سامان دهی سگو بیابون گردشیرازو


والا ما که تو نشستیم،به قول محلی ها بشقاب مفتی پلو می خوریم،می پریم تو حیاط و/تا به اکنون هم پشت عابربانک نرفتیم و
دکمه مکمه هاش ام نمی شناسیم به خدا.واسه همین توقع مون به اصحاب کهف برمی خوره و .از سیستم و دنیای عابرو واریزو برداشت و تراکنش ها بدوریم و
توقع داریم سبدی ستاره بچینیم و
در کهکشان راه شیری فالوده شیرازی با مسقطی چای لیمو تناول کنیم.

بله،تو ایران /همین تهران دودی بود.بگردم عکس پروانهه رو پیدا میکنم.یادی ام از مهندس و دفتر زیبا و قشنگش می کنیم

یه بنده خدا چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 15:57

بسیار زیبا و عالی
شمال همه چیزاش عالیه
دریا،جنگل،مردمان،خوراکیاش
فقط توی یه چیزی موندم
مسافرت رفته بودیم یه کشور دیگه
توی یه پارکی نشسته بودیم.
یه پروانه اومد و اومد و نشست روی دستم.
خیلی تعجب کردم،آخه تو ایران گربه توی پارک سمتت میاد اما کنارت نمیاد.
توی جاده چندروز پیش بعداز بارندگی ،چندتا سگ کنار جاده بودن...ایستادم چندتا نان که داخل ماشین داشتم بهشون بدم...فرار کردن سمت بیابون...
چرا پروانه های اونا اونجوری بعد جونور های ما اینجوری؟
ببخشید اگه ربط خاصی به پست نداشت.

خیلی ممنون از نظرلطف تون آقای کاکو

خوشا شیراز و مردمان با کمال اش
ایشالا همیشه به گشت و سفر خارجه.
والا من ام متعجب ام
درختای ولایت ما سنجاب داره
وقتی آدمی زاد می بینن،عین توی کارتن ها میدوئن.
اونوقت تو کانادا،سنجابه از دست دوست عزیزی که ساکن کانادهِ.غذا تناول می کنه
مهندس مهران یه عکس از پروانه ای که رو دستش نشسته بود گرفته بودو/تو وبلاگش گذاشته بود.پروانه سفید و بامزه بود
ولی خوب.تصور بفرمایید.ماسک زده بودین،عینک هم بخارزده بود.سگا فکرکردن میخوایین بندازینشون تو گونیترسیدن فرار کردن.وآنجا در سفر _در پارک بودین.از هوای خوش و وی یوی اطراف لبخند رضایت داشتین،پروانه دید اوضاع اوکیِ ،آمد نشست روی دست شما و/خاطره خوش ساخت
خواهش میکنم.سپاس از حضور عزیز شما و نظرات سبزتان

donya چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 15:49 http://www.bloodorange94.blogfa.com

درود بسیار زیبااااااااا گلم

سبزباشی

درود بر شما عزیز دل نشین
سپاس از حضور عزیز و نظر لطف تون
سلامت بمانی بلامیسر

دلسوختگان چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 14:42 https://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

همیشه بعد کار برای رفع خستگی یه چایی بهت تعارف میکنند و کلی میچسبه.. با نگاه کردن این تصویر هم خستگی از آدم دور میشه

وقتی شمال میرفتم یه شب در کیاشهر میموندم، شب را در پارک سردار جنگل و روز بعدش پُل چوبی میرفتم و تا عصر لب دریا بودم. یادش بخیر. کلیپ پُل چوبی خاطراتت گذشته را یادم اورد
ممنون و سپاس بیکران از شما بانوی هنرمند شمالی

خدا قوت.خوشحال ام این حس رو از تصویر گرفتید.
راستش دقیقا منظورم همین بود.پدر بزرگم،همین حوالی ها،از چای قند پهلو استقبال گرمی می کرد.وهمچنین،پدرم،برادرهام...


پارک جنگلی کیاشهر
محدود ۱۸ هکتاری... ،و درختان توسکای نازنین.

به به.چه خوب که بندر کیاشهر تشریف بردین،امیدوارم خاطرات خوبی رو یادآوری شده....
قربان معرفت شما.سپاس از حضور عزیز و نظرات همیشه خوب شما

باشماق چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 14:09

با درود
شمال از نظر مناظر کم نظیر است.
این پل یک کیلومتری پایه تو آب هم دارد ؟
کاشکی مردم قدر این زیبایی ها بدانند و کمتر آشغال بریزند
مردها وقتی ببیند طرف می ترسم الکی به سمت رودخانه او را هول می دهند و وقتی جیغ کشید آنوقت می خندند
در لبنان سوار تله کابین شدیم تا از یک کلیسا بازدید کنیم
مناظر عالی یک سو دریا و یک سو کوه
من که سرک می کشدم مناظر را ببینم همسرم می گفت تکان نخور الان سقوط می کنیم

درود بر شما
بله،چند وقت پیش در خبرها خواندم،هزینه ی سفر به ایران،گران تر از فرانسه بود.
ایران کشور چهارفصل،کوه ،کویر،جنگل و دریا،با شرایط آب هوایی هرکجا یک جوری است.
حیف،این همه در قرآن سفارش کوه و دشت و رود و اشجار،میوه های بهشتی...شده.وآن وقت ما مسلمانیم، بلادکفری ها به طبیعت احترام می گذارند .آن از رودشان،آن از جنگل و حیوانات شان،آن از دریا و ساحل بدون زباله شان

بله.پشت هم توی آب پایه داره
خانم ها با کفش پاشنه دار،روی تخته ها بامزه راه می رن.یعنی احتیاط میکنن،پاشنه شون توی درز تخته ها گیر نکنه و کنده نشه.
البته دوئیدم روی این پل خیلی دلچسبه،به گمانم نیمه های این پل بود،قدری همراه چوپان دوئیدیم

بله.....گاهی ام فرمون می گیرم سمت رودخونه،میگن خوب بشین،کله ملی بشیم توی رود خونه

با چوپان و دخترعمو کوچیکه،ازاین پل می گذشتیم،
سرم پایین بود،یعنی از درز تخته های پل..،کف تالاب را دید می زدم .که یهو یکی نعره سرداد،اینجا چه می کنی؟؟
سر بلند کردم،
با رئیس پاسگاه،چشم تو چشم شدم،
چوپان پرسید چی شده آقا؟
همین جور خشکش زده بود.آهسته گفت،ببخشید،ایشان را با همکارم اشتباه گرفتم:
بعد پرسید شما باهم چه نسبتی دارید، چوپان گفت خواهرام هستن،گفت چرا خواهرها یکی اینجوری،یکی اونجوریه؟چوپان گفت،پدرمادرجدا هستنو در همین هنگام پسرعموبزرگه،سررسیدو
همکارش رو توجیح کرد:

اشک سرخ چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 12:19 http://saniyehayebigarari.blogfa.com/

سلام
ممنون دوست گرامی بابت حضورتان
هم متن وعکس زیباست درودبرشما

سلام بر شما
قربان شما.سپاس از حضور عزیز شما و
نظر لطف بسیار تان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد