<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی. . .

نظرات 10 + ارسال نظر
donya جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 21:17 http://www.bloodorange94.blogfa.com

درود عالی بود گلم

سبزباشی

درود هاااااااا و سپاس هااااا
عزیز دلین دنیا بانوی عزیزم

مترسنج یکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت 20:57 http://dar300metri.blogsky.com

خیلی ممنون از حضور همیشه عزیزشما




اتم پنج‌شنبه 7 اسفند 1399 ساعت 23:51 https://embarrassinglyparallel.blogsky.com

خیلی زیباست. بعضی از المان هاش من رو یاد بچگی هام میندازه. ولی خاصیت زمان همینه. چه خوب و چه بد همه هیچ چیز پایدار نیست.. شاید در آینده نسل آینده بیان و راجب امروز بگن یادش بخیر عجب دورانی بود. در حالی که الان شاید خیلی ها حسرت گذشته رو بخورن و بگن الان همه چیز فرق کرده و قابل قیاس نیست و گذشته بهتره.

+من فکر میکنم هردوره ای خوبی های خودش رو داشته و داره ودر واقع همه چیز به دید ما برمیگرده. من در کل آینده رو همیشه بهتر از حال و گذشته میبینم واسه همین هیچ حسرتی نیست یا خوشی بوده یا تجربه. در شیرینی گذشته شکی نیست ولی هیچ وقت آرزو نمیکنم برگردم به گذشته ولی خب عقاید فرق داره..

تی عاقلا جان ره بیمیرم.می جئون لاکِی
خدایا همیشه اتم گل ام رو درپناه خودت نگهدار باش

مهرداد چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 06:28

سفره خوشمزه ای داره کاکو
کاش مهمونی می‌شدم و به پاس زحمتاش دست زحمت کشش رو می بوسیدم.

ها کاکو
سفره ی خوشمزه و تروتمیزی داره.

باشماق شنبه 2 اسفند 1399 ساعت 12:03

با درود
مواظب چوپان باش
بچه‌ها. در افکار سیاسی با من که مخالف بودند من اصولگرا و مخالف زندگی تجملاتی
آنها طرفدار سیاست آزاد
در نتیجه معمولا در راهپیمایی های ضد احمدی نژاد شرکت می کردند
همسر جان در را رویشان باز نمی نمود
آنها هم درون خود رو می نشستند
تا من برسم و واسطه بشوم
تازه بعضی وقتا خودم را راه نمی داد
همیشه بحث ما این بود خانه مدرسه نیست و بچه ها هم محصلت نیستند
حالا که رفته اند عزیز دردانه شده اند
مثلا دیشب تا ساعت یازده شب گوشت برای یکی شون چرخ کرد و در کیسه گذاشت تا فردا یش تحویل اش دهیم
و یا دومی که امروز میاید با مسافرش سخت بهش نگذرد
قسط خرید خانه پسر هم هم قبول کرده البته نصف اش را به زور از من می گیرد
تازه حق عیال اداره هم می ستاند
البته بعضی وقتا اداره یواشکی چیزی بریزد هم مدعی نصف اش است
خلاصه زندگی ما هم شبیه آشپز باشی که شبها آی فیلم می گذارد تقریبا شبیه است
علی برکت الله

درود بر شما
فرمودین من اصولگرا،
یاد هفته نامه "یالثارات الحسین" افتادم.
وآنجا که فرمودین"طرف دار سیاست آزاد"
یاد ویدیویی افتادم.که ان شاءالله آپلود میکنم.ببینید.

وقتی ام خواندم:"مخالف زندگی تجملاتی"
دیروز یکی از دوستای چوپان گفت،روز زن ۲۸ تومن برام آب خورد.
هار هار به اش خندیدن.
وآن وقت به اش گفتن،ما بودیم.با این مقدار.یهویی زن می گرفتیم.

وآنجا که فرمودین؛"حالا که رفته اند عزیز دردونه شده اند"
یاد لحن بامزه ی" عزیز دردونه ی من" گفتن های ؛
سی ما بی نا افتادم.
هوم.خسته نباشم.
خداوند شما رو به اتفاق همه عزیزان عزیز،حافظ و نگهدار باشه
باتوصیفات شما.به نظرم .خانم معلم .دارن جبران میکنن.واینکه حواسشون به بچه ها هست.خیلی ام خوبه.چه قدر هم خوب کاری کردن که.قسط رو قبول کردن.والبته.نمی دونم چرا؟نصف اش را به زور؟! از شما گرفتنش رو دوست نداشتم.
خان عموی مامان.همیشه زنش رو .عیال صدا میکرد.
عیال.همیشه شاکی بود.که چقدر حق عیال کمه!
ویک روز به ام گفت.آرزو دارم.یک روز کل حقوق مال من شه.
دقیق یادم نیست؟ولی یادمه.هدیه بانوی تهرانی،تو یه دیالوگی فرموده.یهو دیدی برآورده شد.پس مراقب باش.چی آرزومیکنی.که تاسف نخوری.
عیال بین دو دختر.پاس کاری میشه.
دخترها.دیدار مادر و پسر و عروس رو.ممنوع کردن.
وخداوند ناظر برحقِ.
ای کاش دختر بزرگه اش.متوجه بشه. گره هایی که تو زندگیشِ .ازکجا آب می خوره...


زوج سریال آشپزباشی،نقش آفرینی قشنگی داشتن.
لج و لجبازی.بحث و جدال.این مال من.اون مال من ها..،
طفلی بچه ها.
چه خوب می باشد که زوجین،تا همیشه حرمت و احترام همدیگر گذارند و
تا ابد همچون دوران نامزدی،زندگانی را زندگی کنند.

درپناه خدا
به روی چشم.مواظب چوپان هستم.

کیهان شنبه 2 اسفند 1399 ساعت 08:53 http://Mkihan.blogfa.com

درود بر خاخور با بهترین آرزو ها برای شما و عزیزان عزیز ات⚘
خوب وقتی مامان میگه مواظب چوپان باش پس تو هم باش.آره جانم

سلام بر شما امیر کیهان برار عزیز و گرامی ام،با بهترین آرزومندی ها برای شما و همه عزیزان عزیزتان....

میدونید؟!برای چوپان فرقی نمی کنه.طرف گچکارباشه.یا استاد دانشگاه.مودبانه سوالش رو می پرسه. لحن طرف "بالاشاه دِهی"باشه.به قولی.شما را بخیرو سلامت.
دیروز باهاش تماس گرفتم.هرچند سعی کرد مخفی کنه.ریلکس ام و.../خاخورِ دیگه. زرنگ تر از این حرفهاست.
ولیکن. با استاد دانشگاهی که.استاد هاپکیدو هم هستُ، رنگ آمیزی کناف انجام میده.قاطی کرد
گویا دوساعت بعد.استاد تماس گرفت.هم عذرخواهی کرد.هم قیمت هرمتر رنگ آمیزی رو کشید پایید.ولی خوب.به قول ما گیلک ها.خدا نکنه کورد واگرده
شیمی جان بی بلا برارجان.به روی چشم و خاطرتون جمع.

کوهنورد پنج‌شنبه 30 بهمن 1399 ساعت 21:55 http://1kouhnavard.blogsky.com

سلام
وقتتون بخیر
واقعا یاد گذشته بخیر.

سلام بر شما
خیلی مچکرم؛احوال خوبِ وقت شما بخیرو خوشیبله.یاد گذشته ها بخیرو خوشی...

ستار پنج‌شنبه 30 بهمن 1399 ساعت 12:39 https://oldjavoon.blogsky.com/

بازم یادآوری سال ۶۵به بعد،از وقتی متوجه دنیا شدم.
روستای مادری
طعم بینظیر نان محلی و تخم مرغ و پنیر
برکت سفره ها در کنار صفای اهالی
از روزی که قدیمی ها رفتن
همه چی هم رنگ عوض کرد.
بردن با خودشون اون صفا و صمیمیت رو
حتی برکت از سفره ها رفت

جدیدیا تخم مرغ محلی نمیخورن چون مرغشون خروس داره
نون ها شد آرد سفید دو سرنده که سبوس نداره و خودش ایجاد دیابت میکنه
تخم مرغها شد صنعتی،محصول مرغهای نژاد تخمگذار پرورش یافته با هورمون برای سود بیشتر
روغنها محلی بود و نباتی جامد،اما کسی سکته نمیکرد و گرفتگی عروق مجهول بود،اما الان شده روغن مایع با رسوب بالا در تن آدما...خوراک بازار گرم کن مافیای پزشکی..
نمک های مخلوط با گچ و آهک..فلفل سیاه ترکیب شده با خاکستر و گاها کود مرغ..
همه چی شد تقلب،مهربونیا شد ریا و تظاهر..

نازنین خاخورم،نظر من اینه:
این دنیا دیگه ارزشی نداره..مفت گرونه

مانا باشی خواهر خوبم

"از وقتی متوجه دنیا شدم."
جمله ى بامزه ای بود کاکو.

سلامت و سرافراز باشی کاکو ستار برارم

ازدست شما و جدیدیا
برای مادر گل تون و روستایی که به تصویر کشیدین

دلسوختگان پنج‌شنبه 30 بهمن 1399 ساعت 11:33 https://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

چه عکس خاطره انگیزی
منطقه ما هم در خونه های قدیمی از این دربهای چوبی آبی یا سبز رنگ بود
خیلی عالی مهربان

امروز به طور اتفاقی.یه عکسی از خطه ی زیبای شما دیدم.بسی به دل مان نشستان شاءاله فردا .اول اسفند پست میکنم ببینید

قربان لطف و محبت شما.خیلی ممنون از حضور عزیز و شریف تان
بله.آبی.یاسبز رنگ

باشماق پنج‌شنبه 30 بهمن 1399 ساعت 09:40

با درود
دو رنگ خیلی مورد علاقه ی روستایی ها هست سبز و آبی
نان ماشینی تخم مرغ غیر محلی
سفره را تزئین داده
کو اون همه بوی تازگی روستایی

درود بر شما
فلسفه ی این دو رنگ در روستاها رو نمی دونم.ولی میدونم.خیلی آرامش بخشِ.
دیوار خونه ی پدربزرگ،آبی آرام روشن بود.
درها و پنجره ها،آبی لاجوردی.
دیوارهای خونه ی آقاجان.سبزآبی بود...
حیاط ها،پراز ماکیان.
طولیه پراز گاو و گوساله .
باغچه،پراز انواع سبزیجات.
چک چِکه کیسه ی دوغ..
وسفره....سبزی و سیر و دوغ وماست و کره محلی.کته پلوی معطر بی نام.مرغ ترش محلی.بخار پلو خورشت.عطر نعناع و پونه زیردندون..سرکشیدن دوغی که ،گُوله،گُوله کَره روش داشت...
بله،کو اون همه شور حیات زندگی و بوی تازگی روستایی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد