<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

همین.


نظرات 7 + ارسال نظر
گیله مرد یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 ساعت 05:22 http://www.guilemard.blogfa.com

چی بنویسم واسه این پست !!هووووم نمیدونم....

بنویس،
عمو تی پاکولاکانِ قوربان

بهامین چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 ساعت 14:49

دنیای پاک بچگی
قهر هاش هم شیرینه
یه برد بزرگ‌بچگی اینه که ازخیلی مسائل بی خبری

من دلخور می شدم.یا توی کمد و گنجه پنهون میشدم.یا پشت کپه ی رخت خواب ها.واگه .دلخوری.توام لجوجی و دلتنگی میبود؟بله.فرش و موکت کنار میرفت.روی خاکِ خونه ی گِلی.
آره بخدا.خیلی شیرین بود/هست.


باشماق چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 ساعت 08:23

سلام
آی دلم سوخت برای خوشنویس
آخه چهار راه اجاق هم دندانپزشکی بود که اتفاقا یک بار هم بیمارش بودم
خوشتیپ و چهره ی سبزه ای داشت
موقع تخلیه مطب هنگام پایین آوردن تابلو برق گرفتنش و به دیار حق شتافت
روحش شاد باد
پ ن
چهار راه اجاق در کرمانشاه

سلام بر شما
خدا رفتگان همه رو بیامرزه.دکتر خوشنویس هم.یکی از آن دکترهای خوشتیپ و مودب و خوش صحبت و سفید رو بودن.همسرش گندم روی خوش صحبت و کنج کاو.پسر بزرگ شون،دانشجوی پزشکی بودن.مودب و سبزه رو بود.
کبری دستیار دندانپزشکی بود.
برای مدت کوتاهی نزد دکتر خوشنویس کار می کرد.که بعد.صنایع.دفاع.استخدام شد.
آن روزهایی که تهران بودم.دل ام واسه ولایتم تنگ میشد.کبری منو باخودش میبرد سرکار.که بعد تعطیلی مطب.بریم تهران گردی.
ابتدای خیابون پیروزی.منزل سوسن جون.خواهر کبری بود.
ولیعصر و بوستان ملت.جای دلنشین قشنگی بودن.وآدم رو.یک جور قشنگی(یک جور واگیرداری) .تاسیان می کرد.

بله،نوروز ۸۲ بود.دور هم.روی ایوان نشسته بودن و شیرینی و میوه و آجیل تناول میکردن.وهرکسی.با بقل دستیش.گرم صحبت بود.که من.باشنیدن جمله ی کبری.آی فریاد کشیدم.
بندگان خدا.زهره ترک شده بودن.وگفتند.ما خیال کردیم.همین الان دکتر افتاده.

داستان کوتاه منصور سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 21:07 http://mansourgholizadeh89.blogfa.com

سلام ودزود وممنونم از محبت شما امیدوارم داستان بعدی به لطف حق زیباتر از این داستان ومورد پسند شما ودیگر مخاطبان خوبم قرار گیرد ماه مبارک رمضان بر شما همتباری عزیزم مبارک ....

سلام و درود بر شما عزیزِ گرامی،خیلی ممنون از لطف و معرفتتون.من هم .این ماه عزیز رو خدمت و شما همتباری عزیز و گرامی ام تبریک عرض میکنم.سلامت و شاد باشید همیشه

کیهان سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 11:57 http://Mkihan.blogfa.com

درود ها و سلام ها بر خاخور ریاضی دان و با هوشمان

درود ها و سلام ها بر شما عزیز برارِ گل مان

خیلی ممنون بابت نظر لطف بسیار شمامی دونید؟؟حس ام .به ام میگه.عمر خیام .به اتفاق جمعی از رفقا. با این لقبی که به خاخور بخشیدین.بلند بالا خنده اشان گرفته.وخوب.وجدانا .خنده ی اخم آلو ها.مثل اخم شون.قشنگه :

باشماق سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 10:31

به قول گوگوش
دلم تنگه.
برای گریه کردن
کجاست مادر
کجاست گهواره ی من
معمولا
من خودم به خودم میگم
آی ننه چرا زاییدی منه
البته نوع گویش به لهجه ی همدانی است

قبلا که پسر مجرد بود
یک افطاری کله پاچه می داد
همسر نقشه طرح کرد که یک افطاری در منزلشان خود را بیاندازیم
ولی گفت تو این کرونا هرگز !
حالا برای جمعه آینده. برنامه ریزی کرده که خودش زحمتش را بکشد
۰۰۰۰۰۰۰
چه عکس نازی
یاد بچه گی های خودم افتادم
۰۰۰۰
چه سخت است لحظه ی دور بودن !!!!

درود بر شما
لهجه ی همدانی رو.سال ۷۱.تو مطب دکتر خوشنویس ،چهار راه پیروزی،شنیدم.
خانم دکتر تشریف آورده بود.با دکتر (شوهرش) به زبان مادری خودشون صحبت می کردن.
دکتر دندانپزشک بود.
سال ۸۲.از دختر عمو کبری.جویای حال دکتر شدم.
گفت.رفته بود کولر آبی رو چک کنه.پاش گیر میکنه به کابل.از بالا پشت بوم.پرت میشه...
خدا رحمتش کنه.خیلی دل ام سوخت

بچه که بودیم
بچه تر از حالا.سرمیدون.همون بازار بزرگ رشت.توی سینی.کله پاچه های چهار تیغه شده با دستمال سفره می فروختن.
بعدها گفتن.
اون دستمال سفره نیست.شکمبه اس.بله.کجاست مادر.کجاست گهواره ی من...


اون جمله تونو.مامان ام تکرار میکنه.خصوصا وقت هایی که.پدر حرف گوش نمی کنه(تو افتاب می مونه.کار زیاد میکنه.سیگار می کشه.مامان صداش میکنه.پدر میگه الان میام.غذا سرد میشه)وآن وقت پدرجان جان.با یه و لحن بامزه ای میگه.عهه.تو اگه به دنیا نمی اومدی.من خودمو می کشتم


درست گفتن.تو این کرونا

۰۰۰۰۰

۰۰۰۰۰۰۰۰

بله.من از من رنجیده است و
هیچ کس نیست
برای پادرمیانی...

مهرداد سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 09:20

چه تصویر قشنگی
پست قبلی با کی قهر کرده باز

خیلی ممنون از دقت و توجه ی شما

والا.ما اهل مهر و آشتی ایم.لذا.اون ام قهر نیست.خسته اس.خسته و دل تاسیان
والبته.مدیونید.اگه فکر کنید.
خستگی.واسه پاک کردن.اون چند کیلو نعناع و پونه و خاواشِ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد