<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

کمتر بوودوب بجارسرانِ. . .

                

نظرات 7 + ارسال نظر
گیله مرد یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 ساعت 05:40 http://www.guilemard.blogfa.com

در وصف بیجار کار حرف نزنم بهتره...

چِره ؟!گوله گیله مرد،پسر جان؟!شومو با جوانان علاقه مند بکنید،بجار نفروشن.زمین آبادا کنین،
سرسبزی ببار باورید،خیروخوشی،بج کوروج دکونید.خرج عروسی و زناک گلگردن طلا دوکونه.چره؟دوتا لیوان آب تره دسا دا

باشماق جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 09:06

با درود
جوابیه ات من را یاد فیلم ساعت ۲۵ آنتونی کویین انداخت

درود بر شما
ممنون از معرفی فیلم،
چون ندیدمش.ربطش رو هم.به جوابیه ام نمی دونم.

donya پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 16:03 http://www.bloodorange94.blogfa.com

درود طاعات و عباداتت قبول گلم

پست ها و تصاویر انتخابی مثل همیشه عااااااااااااااااااااااالی ومفهومی

سبزباشی

درود ها و سپاسها عزیز دل ام
خیلی ممنون از حضور سبز و عزیزتون
طاعات شما هم قبول حق،عزیز بانو جانم
سلامت و شاد باشید همیشه

باشماق پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 09:18

سلام
باد و باران و دمپایی ابری و شالیزاز و ربنای استاد
ربنای مشهورتر مربوط به صبحی بود که بدست فرقانی ها ترور شد
من را یاد روزهای کودکی انداخت
سر سفره نشسته بودیم و با چشمان دوخته شده. به غذا
کی ربنا و بعدش تق تق ساعت تمام میشه تا به. زلوبیا و بامیه ها:-) حمله شود
آن دمپایی ها من را یاد پوتین بجا مانده ی رزمندگانی انداخت که پا دادند تا الان ظریفی پیدا شود که قد قد کند
صدای رعد و برقش هم به گوش ما خوش نشینان پر مدعا بدون نم نم بارانش رسید
جمع آب لیسان یادتون نرود

سلام بر شما
ربنای استاد،منو میبره،سرسفره ی افطار. خونه ی آقاجان.ربنا تمام می شد.آقاجان افطارمیکرد.دایی میگفت.اذون نگفتن.میگفت اینا حد فاصل رو رعایت میکنن.ما اینجاییم،اذان واسه آستارایی هاست.

بهرحال،خیلی ها باید جواب گویِ شهدا و خانواده هاشون باشند.اصلا چرا جنگ؟! انقلاب کردی.مملکت رو به سر وسامان نرسوندی.سخنرانی تحریک آمیز کردی.جوانان مملکت رو پرپر کردی.خانواده های جنگ زده را آواره ...
وآن وقت.تی وی،مستند آزار زنان و دختران عراقی،توسط سربازان آمریکایی رو بخش میکنه.
وخوب.جواب زنان و دختران آسیب دیده ی مملکت مونو کی باید بده؟!
جواب آن اسیری که ،از اسارت برگشت بود و
مادربچه هاش،شده بود زن داداشش رو کی باید بده؟!
جواب آن دختری که.نامزدش مفقود شد.گفتن اون که دیگه نمیاد.شوهرش دادن.دوتا بچه داشت.نامزدش بین اسرا بود و برگشت و
یک راست رفت.دم خونه ی نامزدش=به عبارتی زن مردم و
چه بزن بزنی شد.
واین وسط زندگی دختر آن آقا،بچه ها،مفقودی،دختر دود شد رفت هوا.
بچه ها شدن بچه های طلاق.
پدر بچه ها ندار و معتاد.
مادربچه ها،منزل پدرش اسیر و ابیر.کارگر فصلی .
مفقود برگشته ؟!
با یه دختر خانمی که،در شهر.خانم معلم بود ازدواج کرد و جای آبرومندانه ای سرکار رفت و
الحمدالله زندگی خوشی داره.
یا خانواده های جانبازان اعصاب روان،
خودتون بهتر میدونید،چه بر سر زن و بچه هاشون.خصوصا زن ها شون داره میاد...
بگذریم،
ولی،لعنت به جنگ،لعنت به....
دیروز رعد و برق شدیدتر شد .همان وقت.مامان ام و زنان شالیکار مشغول نشاء بودن.
امیدوارم کسی آسیب و خسارت ندیده باشه.
بهار امسال
خوش نشین بود،بعد مدت ها،به لطف حق.شاهد رعد و رگبار بهاری بودیم.

او کسی است که برق و صاعقه را به شما نشان می دهد،که هم مایه بیم است که و هم مایه امید(سوره رعد)...



ممنون از یادآوری:ولی باباگیان میگه .بارش ها،هرچند ظاهر زلالی دارن.ولی اسیدی اند.
مامان هم به همه گفته،این مریض شد.کسی حق نداره ببرتش دکتر.چوپان گفت خودم میام می برمت.بین خودمون بمونه.درحد مزه مزه.تناول میکنم

کاکتوس چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 16:40

چه عکس باحال و جالبی
برای منم دعا کن باران عزیز

به روی چشم و با کمال میل کاکتوس عزیز دل ام.

beny20 چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 12:02 http://beny20.blogsky.com

اوه اوه خودشون کجان ؟!
افتادن پایین ،، سبز شدن ؟!

گیلانی ها اینجوریم دیگه ،
ماشاالله خونه و زندگیشون ،
همش شالیزار و درخت و سبزس ،
بعیدم نیست اگر برگردن به خاک ،
دوباره سبز بشن ..

قبول نداری یعنی ؟

خودشون پایین دست ،
مشغول نشاء شالی اند.

بله،به لطف برکت بارش ها،
گیلان،خصوصا جلگه اش. سبز و پر سبزس.

بله که قبول دارم.
چون ب چشم دیدم.
مثلا قدیم ها،
متوفی رو سنتی دفن می کردن.
یعنی چوب اقاقیا بود،
چند بسته ساقه ی برنج،
میت شسته رفته،
گور نرم و گِلی.
وبعد مدتی،
قبر سرسبز و گلدار میشد.حتی اقاقیا هم جوانه میزد.
وآن وقت.رفیق مونابو خیام .که شاهد چنین ماجرایی بود.بفرمود :
ابر آمدو باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشا گهه ماست
تاسبزه خاک ماتماشاگه کیست


خدا به شما و عزیزان عزیزتون طول عمرباعزت،توام سلامتی و دلخوشی عنایت کنه

مهرداد سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 13:07

چرا کمتر بدوه باید بیشتر بدوه
از لج شما هم شده

ما به این مسیر،مرز می گیم.
دوئیدن روی مرز.تمرکز میخواد.
برای کله ملق نشدن.برای آسیب نرساندن به بوته های شالی،ندوئه بهتره.
البته که.من خودم چندبار افتادم.بعد تمرکزم ام رو سرلج آوردم.جوری که چهار نعل. لج بچها درمیآمد و ب گریه میافتادن.:یه وقت هایی.از تو شالیزار ،فصل نشاء،فصل وجین،فصل درو...صدات می کردن..باید بودوئی.زود بهشون برسی.
یه وقتایی.برای دل خودت میدوئیدی.میگفتن زشته.دختر که نمی دوئه.کمتر بوودوب بجارسرانِ.البت بوودوب نمیگفتن:کمتر تاخت بزن بجارسرانِ.که عنوان.از ترانه ی ریحانِ همایِ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد